هویت، پاسخی است که هر لحظه به پرسش از کیستی خود میدهیم. تنوع پاسخهایی که به این پرسش داده میشود، از عدم تعین و ثبات هویت حکایت دارد. با وجود این در روایت ما از هویت، دو گزاره عمده وجود دارد: تفاوت و شباهت. چه در تعریف از هویت بر جنبههای فردی خود (انانیت) تأکید کنیم و چه بر جنبههای جمعی خود (نحنانیت)، بر تمایز خود یا گروهمان از افراد و گروههای دیگر و نیز بر شباهت خود با افراد یا گروههای مرجع انگشت میگذاریم. البته به نظر میرسد تفاوت و تمایز، نقش تعیینکنندهتری در مقایسه با شباهت برای تبیین هویت ما بازی میکند. با وجود این باید پذیرفت که در بستر شباهتهاست که تفاوتها به چشم میآیند و هویت قابل تعریف میگردد.
از آنجا که ما در سطوح و لایههای مختلفی به تعریف از هویت خود میپردازیم، با انبوه هویتهای فردی و جمعی در خودمان مواجه میشویم که در اثر نقشهای بیشماری که هر روز در جامعه بازی میکنیم و ادراکات گوناگونِ تاریخی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، مذهبی و… از خود، شکل میگیرند و ما را از ساحتی (وضعیتی) به ساحت دیگر میلغزانند. اینکه ما در درک خود به کدام جنبهها تکیه کنیم، به شرایط نفسانی، فضای فیزیکی و موقعیتهای اجتماعی ما در لحظه بستگی دارد. این گوناگونی بیحد و حصر در ادراک هویتهای فردی و اجتماعی، از پیامدهای مدرنیته، و بنیادهای مدرنیته متأثر از گونهگونی هویتهای فرد بوده است. در آغاز دوران مدرن، انسان غربی از تعدد منهایی که در خود احساس میکرد در مورد خود دچار تردید شد و راهی را برای کشف و درک من واقعی آغاز کرد که عاملی مهم در تغییر رویکرد انسان به جهان، دانش و در پی آن ایجادکننده مدنیتی تاریخی و جهانگستر شد.
این روند در روزگار ما به اوج خود رسیده است. اگر در دوران مدرن انسان در میان منهای مختلفی که در خود احساس میکرد، یکی را به عنوان عقل کامل، من اندیشنده یا سوژه مورد شناسایی قرار داد و تلاش نمود سایر مدعیان منیت در درون خود را زیر سیطره من اندیشنده یا وجه عقلانی خود ببرد، در دوره پسامدرن، من اندیشنده یا سوژه جایگاه خود را از کف میدهد و خود به یکی از انبوه منهای مفعولی که در انسان به سروصدا و غوغا مشغولند تبدیل میشود و همتراز آنها میگردد. از این رو هویت نیز به شبکهای افقی و همسطح از انواع پاسخهای لحظهای به پرسش از کیستی فرد از خودش تبدیل میشود. هر پاسخی به این پرسش با پاسخهای دیگر در یک سطح ارزشی قرار میگیرد و میتواند تعدد و تنوع پاسخها تا بینهایت ادامه یابد. هویت فرد، برآیند همه این پاسخها به شمار میرود. اگر در تجربه مدرن، من اندیشنده یا سوژه دست به توصیف خود میزد تا هویتی اصیل برای انسان تعریف کند، در تجربه پسامدرن، با همتراز شدن من اندیشنده با سایر منهای فرد، هویت از خلال تفسیری بههمبافته و چهلتکه از انواع منهای قابل درک از درون فرد، تعریف میشود.
گرچه در یک نگاه کلان، هویت به فردی و جمعی تقسیم میشود، اما هویت در نگاه دانشمندان علوم اجتماعی امری است جمعی و صرفاً در اجتماع ساخته میشود. در واقع از آنجا که هویت در زبان آشکار میشود و با زبان منتقل میگردد، اگر زمینهای برای شکلگیری زبان فراهم نباشد، انسان قدرت تفکر را به دست نمیآورد. زیرا تفکر به زعم بزرگان اندیشه بشری چیزی نیست جز گفتوگوی با خود و در خود. گفتوگوی انسان با خودش هم، همچون گفتوگوی بیرونی در ارتباط با دیگران، در قالب زبان صورت میگیرد.
فضای مجازی و خاصگرایی و عامگرایی هویت
هویت در جامعه شکل میگیرد و آنطور که کاستلز میگوید، جامعه همان فضا و فضا همان جامعه است.[۶۰] بنابراین، فضاها بستر شکلگیری هویتها هستند. فضاهای فیزیکی که در بستر مکان و محل مستقر میشوند، نوع خاصی از فضا به شمار میروند که بیش از انواع دیگرِ فضاهایی که میشناسیم، ملموس و محسوس و در تجربه مشترک بشری حیّ و حاضرند. فضا گستره هستی است؛ تا هر کجا که چیزی هست، تا مرز نیستی، فضایی هم وجود دارد که هستی درون آن مستقر شده است. هستی جلوههای گوناگون دارد و متناسب با هر نوع از هستی، محمل و فضایی برای بودن و استقرار آن به وجود میآید. در نگاه جامعهشناس، فضا عبارت است از محملی که جریانهای اجتماعی در آن رفت و آمد میکنند و در گردشند. جریانهای اجتماعی گرچه در مکانها شکل میگیرند اما با ورود به کانالهای اطلاعرسانی، به فضای ارتباطی یا رسانهای میروند و از مکانهایی که در آنها به وجود آمدهاند کنده میشوند و تا هرجا که وسایل ارتباطی بُرد دارند، فضای خود را گسترش میدهند. رسانهها یکی از فضاهایی است که جریانها ــ و در اینجا جریانهای اطلاعات ــ در آن و از طریق آن گسترش مییابند.
اما مهمترین دستاورد فناورانه دوران فرامدرن، شکلگیری فضایی رقیب برای همه فضاهایی است که تا پیش از این تجربه کرده بودهایم: فضای مجازی؛ فضایی به موازات و در گسترهای بسیار فراتر از فضای زیستی و مادی و مکانمند و حتی فراتر از فضای جریانهای رسانهای. اگر بخواهیم به زبان مارشال مکلوهان سخن بگوییم، فضای مجازی امتداد ذهن بشر و درآمیخته همه اذهانی است که با واسطه فناوریهای شبکهایِ دیجیتال، خود را به این فضا پیوند زدهاند. این فضا، فضایی است که انواع بازنماییهای واقعیت را در خود جای میدهد و فراتر از آن، مجازهای واقعی هم میتوانند در آن پا به عرصه وجود بگذارند، نشو و نما کنند و به زندگی اجتماعی خود ادامه دهند. بنابراین، اگر از نگاه یک ایدآلیست به فضای مجازی نگاه کنیم، فضای مجازی جهانی است در امتداد جهان تجربهشده گذشته و بهمراتب بزرگتر از دنیایی که در آن زیستهایم و در آینده بسیار بزرگتر و رنگارنگتر از دنیایی که اکنون در دسترس ماست. حضور و توقف بیش از پیش ما در این فضا ــ یا جهان مجازی ــ بر درک ما از واقعیت ــ یعنی جهان غیرمجازی ــ آثاری گسترده و عمیق برجا میگذارد[۶۱] که توصیف آثاری که تا به اکنون گذاشته و پیشبینی آثار آینده آن به دلمشغولیِ میانرشتهایِ بخشی از اندیشمندان فلسفه، جامعهشناسی، ارتباطات و روانشناسی تبدیل شده است.
۲٫۳٫۱٫ کییرکگور و قدرت همسطحسازی مطبوعات
رسانهها که دستدرکار بازنمایی واقعیتها یا دستکاری در واقعیتها هستند، بخشی از فضای مجازی را تشکیل میدهند. در این میان، مطبوعات قدیمیترین رسانه جمعی به شمار میروند که پس از اختراع ماشین چاپ توسط گوتنبرگ در شکلگیری فضای عمومی[۶۲] در عصر روشنگریِ غرب نقش مهمی بازی کردند. نظریهپردازی در مورد تأثیر مطبوعات بر هویت مخاطبانِ آن در نیمه قرن نوزدهم در آثار فیلسوف اگزیستانسیالیست دانمارکی، سورن کییرکگور[۶۳]، قابل ردیابی است. ایده کییرکگور در توصیف اثر مطبوعات بر ذهنیت مخاطبان خود، با بلوغ نیهیلیسم و اولین نشانههای پستمدرنیسم همراه است و همانطور که خواهیم دید، این دو پیامدِ دوران مدرن را بهخوبی پشتیبانی میکند.
هربرت دریفوس، با دنبال کردن اندیشه کییرکگور در خصوص مطبوعات، نتایج آن را در مورد تأثیر اینترنت بر مخاطبان به کار میگیرد. داریوش شایگان نیز این اندیشه را با آراء ژیل دلوز[۶۴] درهم میآمیزد و به نتایجی مشابه میرسد. مانوئل کاستلز در توصیف ویژگیهای جامعه شبکهای، بدون اشاره مستقیم، تبیینی واقعگرا از آراء این دو به عمل میآورد. بنابراین، در اینجا به نیمه قرن نوزدهم بازمیگردیم و این ماجرای فکری را از آنجا پی میگیریم.
در ۱۸۴۶ کییرکگور در بخشی از نشریه نقد ادبی[۶۵] با عنوان «زمانه معاصر»[۶۶] هشدار داد که ویژگیای که زمانه او را از دیگر دورانها متمایز میکند، طرز فکر بیطرفی است که همه تفاوتهای مرتبهای و ارزشی را با هم برابر میکند. به اصطلاح او، این تفکر بیطرف همه تفاوتهای کیفی را همسطح میکند. همه چیز یکسان است، یعنی دیگر چیزی آنقدر اهمیت ندارد که کسی بخواهد برایش بمیرد. نیچه نام این وضع مدرن را «نیهیلیسم» گذاشت. (دریفوس ۱۳۸۹: ۸۵)
جیووانی واتیمو، فیلسوف ایتالیایی، معتقد بود که نیهیلیسمی که نیچه از آن سخن میگفت و پایان متافیزیک که هایدگر پیامآور آن بود، با «تضعیف هستیشناسی» همراه است. به گمان واتیمو، ما در عصر هستیشناسی بیرمق به سر میبریم که تجلی آن دست کم در مسیحیت، جدایی دین و دنیا (سکولاریسم)، و حلول و بخصوص انحلال «ساختارهای محکم» قدسی است که در طول قرون با قدرت پرورانده و ساخته و پرداخته شده بودند. این انحلال، از میان رفتن خشونت مضمر در امر قدسی را در پی دارد. (شایگان ۱۳۸۸: ۴۳۰)
کییرکگور تقصیر این تضعیف هستیشناسی را که به همسطحسازی میانجامد، به گردن چیزی میاندازد که خودش آن را «عامه» مینامد. او میگوید: «برای اینکه این همسطحسازی به معنای واقعی کلمه انجام شود، باید ابتدا مترسکی فراهم میآمد. روح آن، قدرت تجرید وحشتناکش، چیزی است که همه را فرا میگیرد. خود آن هیچ است، یک سراب؛ این شبح، عامه است.» اما این عامه نیز به خودی خود آنقدر وحشتناک نیست. به ادعای کییرکگور، نیروی شری که حامی عامه است و آن را گسترش میدهد، مطبوعات است. او هشدار میدهد: «مطبوعات اروپا را به بنبستی خواهند کشاند که سالها در آن خواهد ماند، در حالی که بقیه نژاد بشر چیزی ابداع میکنند که سرانجام بر آن مسلط خواهند شد.»[۶۷] وی اضافه میکند: «حتی اگر زندگی من اهمیتی نداشته باشد، تنها از اینکه ماهیت کاملاً اخلاقزدای مطبوعات روزانه را کشف کردهام، راضیام.» (نقل از: دریفوس ۱۳۸۹،۸۵)
دریفوس این پرسش را پیش میکشد که «چرا عامه را مقصر این همسطحسازی بدانیم؟ چرا گریبان موارد ممکنِ دیگر مثل دموکراسی، تکنولوژی یا کمرنگ شدن سنت را نگیریم؟ چرا تنها به قاضی میرویم و فقط مطبوعات را اهریمنی نشان میدهیم؟» (دریفوس، ۱۳۸۹:۸۶) آنگاه از یادداشتهای کییرکگور نقل میکند که: «در حقیقت، این مطبوعات و به طور مشخصتر، روزنامهها هستند که مسیحیت را ناممکن میکنند.» کییرکگور مطبوعات را تهدیدی آشکار و منحصربهفرد برای فرهنگ و دین میداند. (دریفوس ۱۳۸۹: ۸۶)
برای فهمیدن اینکه چرا او (کییرکگور) چنین کرده است (حمله به مطبوعات) باید به یک قرن قبل از زمان او توجه کنیم. دریفوس در توصیف این دوره تاریخی دست به دامن یورگن هابرماس[۶۸] میشود. هابرماس در کتاب تغییر ساختاری ساحت عمومی[۶۹] زمان پیدایش «ساحت عمومی» را اواسط قرن هجدهم میداند و میگوید که در آن زمان، مطبوعات و کافهها محلّ تولد شکل جدیدی از گفتمان سیاسی شدند. این ساحت جدیدِ گفتمان اساساً با «پولیس» باستان یا مدینه جمهوری افلاطون تفاوت داشت. ساحت عمومی نوین خارج از قدرت سیاسی به وجود آمد و رشد کرد. سیاست وارد بحثها و حرفهای مردم شد؛ مردمی که خود در قدرت شریک نبودند. کسی در این وضعیتِ فراسیاسی چیز منفیای نمیدید، بلکه چون عامه قدرت سیاسی را نمیخواست، به آن با دید مثبت نگاه میکردند. قدرت است که هواداری میآورد، پس عامه از هرگونه روحیه هوادارانه و جانبدارانه برکنار میماند. روشنفکران دوره روشنگری ساحت عمومی را فضایی دیدند که تفکر عقلگرا و بیطرفی که باید حکومت و زندگی بشر را هدایت کند، ممکن بود در آن ریشه بدواند و نهادینه شود. این تبادل نظر آزاد و فارغ از دغدغه شرکت در قدرت، کمکم مشخصه اساسی جامعه باز شد. مطبوعات با نیروی بیسابقهشان در توزیع اطلاعات، بحثهای عمومی را به اطلاع مخاطبان روزافزونی از شهروندان معمولی میرساندند. در همان سالها، بورک با حسی آکنده از تحسین نوشت «در کشوری آزاد، همه فکر میکنند که در تمام مسائل عمومی ذینفعاند.»[۷۰] (هابرماس به نقل از دریفوس ۱۳۸۹: ۹۴)
در قرن بعد، قرن نوزدهم، با گسترش روزنامهها ساحت عمومی بیش از پیش دموکراتیک شد، تا جایی که این دموکراتیک شدن منجر به بروز نتیجه شگفتی بر خلق سیر طبیعی خود شد که به قول هابرماس «تصور اجتماعی را درباره نظر عامه در اواسط قرن (نوزدهم) تغییر داد» (هابرماس به نقل از دریفوس ۱۳۸۹: ۹۴). «همان حین که عامه… با گسترش مطبوعات… توسعه مییافت، حکمرانی عقاید عامه، حکمرانی بسیاران و میانمایگان به نظر رسید.» (هابرماس به نقل از دریفوس ۱۳۸۹: ۹۴)
بسیاری، از جمله جان استوارت میل و الکسیس دوتوکویل، درباره «استبداد عقاید عامه» هشدار دادند و میل احساس وظیفه کرد که «غیراکثریتگراها را از قید و بند عامه برهاند.» به نوشته هابرماس، دوتوکویل معتقد بود که «شهروندان متنفذ و سوادآموخته باید عامه منتخبی را تشکیل دهند و مذاکرات مهمّ آنها جهت عقاید عموم را معین کند.» (هابرماس به نقل از دریفوس ۱۳۸۹: ۹۵)
مطالب زمانه معاصر نشان میدهد که کییرکگور تا چه اندازه پیشرو و مبدع بوده است. در حالی که توکویل و میل مدعی هستند که تودهها به رهبری آدمهای منتخب فلسفی نیاز دارند و در حالی که هابرماس با آنها موافق است که آنچه حول و حوش سالهای ۱۸۵۰ اتفاق افتاد، یعنی دموکراتیک شدن ساحت عمومی به دست روزنامهها، انحراف بدیُمنی به سمت پیروی از اکثریت است ــ چیزی که ساحت عمومی باید از آن برکنار میماند ــ کییرکگور نظری ژرفتر و پیشبینانهتر دارد. او ساحت عمومی را یک پدیده جدید و خطرناک فرهنگی میبیند که در آن مطبوعات و نیهیلیسمی که از مطبوعات به وجود میآید، به چیزی میانجامد که با ایده روشنگری عقل بیطرف عمیقاً تناقض خواهد داشت. البته دریفوس بعدتر به ما یادآور میشود که کییرکگور این همسطحسازی را بر تجربه ایمانی افراد هم دارای اثر منفی میداند.
در اینجا اختلاف نظر عمیقی میان کییرکگور و هابرماس بر سر ساحت عمومی دیده میشود. هابرماس درصدد احیای ویژگیهای اخلاقی و سیاسی ساحت عمومی است، اما کییرکگور هشدار میدهد که راهی و امیدی برای نجات ساحت عمومی نیست، چون ساحت عمومی خود از همان آغاز، منشأ همسطحسازی و یکسان کردن همهچیز بوده است.
این همسطحسازی به روشهای گوناگون انجام شد. توزیع گسترده جدید اطلاعات که فاصلهها و مرزها را پشت سر میگذاشت، همه نوع اطلاعات را بیواسطه در دسترس همه گذاشت و از این طریق، ناظرانی بیطرف و مجرد از مکان به وجود آورد. قدرت جدید مطبوعات در نشر اطلاعات برای همه آحاد ملت باعث شد که خوانندگان روزنامه از گرفتاریهای شخصی و محلی خود فراتر روند و از چیزهایی باخبر شوند که به طور مستقیم و دست اول به آنها مربوط نمیشود. همانگونه که بورک با شادمانی خاطرنشان کرده بود، مطبوعات همه را تشویق کرد که در مورد هر چیز برای خود نظری بسازند. هابرماس این را پیروزی روند دموکراتیک کردن میدید، اما کییرکگور این خطر را پیشبینی میکرد که ساحت عمومی، عالم بیطرفی خواهد شد که در آن همه میتوانند بینیاز به هیچ تجربه دست اولی یا بدون داشتن و حتی خواستن مسئولیتی، درباره تمام مسائل عمومی نظر و توضیحی بدهند.
به نظر دریفوس، مطبوعات و پیامد منحط آن ــ مناظرههای زنده تلویزیونی ــ به اندازه کافی بد هستند، اما این تأثیر غیراخلاقی نگرانی اصلی کییرکگور نبود. به نظر کییرکگور، خطر بزرگتر همان است که هابرماس آن را یکی از فواید ساحت عمومی میداند. کییرکگور میگوید: «عامه تمام پیوستگی و انسجام فردیت را از بین میبرد» (کییرکگور به نقل از: دریفوس ۱۳۸۹: ۹۸). دریفوس در تشریح نظر کییرکگور ساحت عمومی را حامی ناظرانِ «همهجاحاضری» معرفی میکند که خودشان را بالاراده از تجربههای موضعی که موضوع صحبت در میان آنها پدید آمده و باید با عملی متعهدانه با آن طرف شد، جدا میکنند. این بیان آزادِ آرا و افکار، که یکی از مشخصات عقل منفصل روشنگری محسوب میشود، به نظر کییرکگور بزرگترین ضعف آن است. حتی باوجدانترین و جدیترین مفسران، لازم نیست تجربه دست اول از چیزی که در موردش اظهار نظر میکنند داشته باشند، یا حتی لازم نیست دربارهاش موضع منسجمی داشته باشند. همانگونه که کییرکگور با نارضایتی از این موضوع یاد میکند، این مفسران دیدگاههای خود را با انتقاد از اصول توجیه میکنند. پیشنهادهایی که این عقل منتزع ارائه میدهد، چون در تجربه آن موقعیت و مورد خاص ریشه ندارد، انتزاعی است و اگر هم به صورت قانون و لایحه درآید، به هیچ کاری نمیآید. همانگونه که کییرکگور در زمانه معاصر مینویسد: «عامه مردم نیست، نسل نیست، دوران و زمانه نیست، جامعه نیست، مجمع نیست؛ هیچکدام از اینها و آنها نیست. چون هر کدام از اینها این حُسن را دارد که در میان خودش انسجامی دارد. هیچکدام از کسانی که در عامهاند، تعهدی اساسی به چیزی ندارند.» (کییرکگور به نقل از: دریفوس ۱۳۸۹: ۹۹)
برای کییرکگور دور بودن ساحت عمومی از قدرت سیاسی به این معنا بود که هرکس میتواند راجع به هر موضوعی، بیآنکه مجبور باشد خود در آن شریک باشد، نظر بدهد. او با نارضایتی میگوید: «عقل سلیم و زیرکی و استادی برای عامه، این است که راجع به هر موضوعی بحث کنند و تصمیم بگیرند، بیاینکه هیچوقت کاری کنند» (کییرکگور به نقل از: دریفوس ۱۳۸۹: ۹۹). دریفوس یادآور میشود که اینگونه شاید به ورطه تفکری بیانتها بیفتیم، چون اگر دلیلی برای تصمیم گرفتن و عمل کردن نباشد، شخص میتواند بارها و بارها از زوایای گوناگون به موضوع نگاه کند و هر بار نظر و دیدگاه جدیدی به دست آورد. گردآوری اطلاعات مسلماً عمل را عقب میاندازد، چون وقتی آدم چیزهای بیشتری بداند، نظرش نسبت به دنیا تغییر میکند و وقتی نظرش عوض شود، عمل مبتنی بر آن نظر هم باید عوض شود. کییرکگور فهمید که وقتی که راه انتقادها و تفسیرهای بیپایان در مورد کاری گشوده باشد، همیشه عمل به تأخیر میافتد: «تفکر در هر لحظه پرتو جدیدی به امور میافکند و راه فراری باز میگذارد» (کییرکگور به نقل از: دریفوس ۱۳۸۹: ۹۰). بنابراین شخص هیچگاه دست به عمل نمیزند.
شرایط زمانهای که کییرکگور توصیف میکند در شکلی حادتر و پیچیدهتر به زمانه ما امتداد یافته است. دریفوس ویژگی این زمانه را «دانشمحوری» میداند. به نظر دریفوس، تنها چیزی که زمانه دانشمحوری مثل دوران ما تولید میکند، معلومات بیشتر و بیشتر است. چنان که کییرکگور میگوید: «میتوان در مقایسه زمانهای دانشمحور با زمانهای پرشور و شوق گفت که آنچه از ژرفا از دست میرود، در گستره به دست میآید.» او در ادامه میگوید: «همه میدانیم که چه راههایی پیش رویمان گسترده شده، اما کسی را یارای آن نیست که راهی را برگزیند. کسی نمیخواهد رودرروی نظرهایی که عامه از آنها دفاع میکند بایستد، بنابراین هیچکسی نمیخواهد دست به عمل بزند.» او در نشریهاش مینویسد: «در اینجا با دو نیروی هولناک طرف هستیم که در حقیقت، عاملهای اصلی سردی و بیروحی زمانه ما هستند؛ مطبوعات و بینامی.» کییرکگور در مورد مطبوعات نوشت: «اینجا جایی است که انسانها در کوتاهترین زمان ممکن، با ارزانترین قیمت ممکن، در وسیعترین مقیاس ممکن، از اخلاق تهی میشوند.» (دریفوس ۱۳۸۹: ۸۹)
دریفوس به اعتبار این گفته کییرکگور در پینوشت کتابش مینویسد: «بدون شک، کییرکگور خوشحال میشود اگر این شعار را در مورد وب به کار ببریم، چون همانگونه که هیچکس مسئولیت عواقب اطلاعات در مطبوعات را نمیپذیرد، هیچکس هم مسئولیت دقیق بودن اطلاعات روی وب را به عهده نمیگیرد. البته اهمیتی هم ندارد که این اطلاعات قابل اعتماد هستند یا نه، چون کسی نمیخواهد بر پایه آنها کاری انجام دهد. تنها چیزی که اهمیت دارد، این است که همه پیغامهایشان را به کاربران دیگر فوروارد کنند. اطلاعات آنقدر گمنام هستند که کسی نمیداند یا اهمیتی نمیدهد که از کجا آمدهاند. برای کسب اطمینان از اینکه کسی مسئولیتی به عهده نمیگیرد و به اسم حفاظت از مسائل شخصی، کدهای ID به وجود آمده است که تضمین میکند حتی نشانی فرستنده مخفی بماند. چیزهایی که کییرکگور در مورد مطبوعات میگفت در مورد اینترنت هم ممکن است صادق باشد: «وحشتناک است که کسی که هیچکس نیست، بدون تصوری از مسئولیت و با کمک این وسایل وحشتناک و نامتناسب ارتباطات، بتواند اشتباهی را رواج دهد.» (دریفوس ۱۳۸۹: ۱۰۱)
کییرکگور در نوشتههای زمانه معاصر بهاجمال نظرش را در مورد رابطه مطبوعات، ساحت عمومی و همسطحسازیای که در زمانه او در جریان بود، خلاصه کرده است. مطبوعات گمنام و نبود شور و شوق و تعهد در زمانه عقلگرای ما، دست به دست هم میدهند تا عامه را پدید آورند. عامه خود عامل همسطحسازی نیهیلیستی است، چون وقتی همهچیز برایت یکسان باشد، هیچ تعهدی برای عمل نخواهی داشت: «قدرت انتزاع مطبوعات (روزنامه یا نشریه هیچ تجسم سیاسی ندارد و فقط عنصری منفرد یا مفهومی مجرد است) همراه با نبود شور و شوق و تفکری بودن زمانه ما، آن شبح منتزع عامه را پدید میآورند که همسانکننده واقعی است» (کییرکگور به نقل از دریفوس ۱۳۸۹: ۱۰۱)
دریفوس دست به همذاتپنداری با کییرکگور میزند و میگوید: «بدون شک، کییرکگور اگر زنده بود، در اینترنت ترکیب تکنولوژیکِ بدترین ویژگیهای روزنامه و کافه را میدید؛ اینترنتی با وبسایتهایش که پر از اطلاعات بینام و نشان از همهجای دنیاست و گروههای خبریش که هرکس در هر جای دنیا بیهیچ شرطی میتواند به آنها بپیوندد؛ جایی که میشود در مورد هر موضوعی بدون هیچ عواقبی بیوقفه حرف زد. در حقیقت، اینترنت رؤیای بورک را تحقق بخشیده است. در گروههای خبری هرکس از هرجا در هرزمان میتواند راجع به هر چیز نظری داشته باشد. همه فقط مشتاقند تا به آماتورهای گمنام دیگر که نظرهای خود را از ناکجا میفرستند جواب دهند. چنین ناظرانی لازم نیست سر حرفها و نظرهایشان بایستند. در حقیقت، فراگیر بودن اینترنت، تعهدهای موضعی را بیمعنا کرده است.» (دریفوس ۱۳۸۹: ۹۱ و ۹۲)
کییرکگور در مورد مطبوعات احساس خطر میکرد، آنچه او آن را پیامد پوشش فارغ از تبعیض و تعهد مطبوعات میدید، اکنون کاملاً در شبکه جهانی تحقق یافته است. به کمک هایپرلینکها، تفاوتهای بامعنا همسان و همسطح شدهاند. دیگر ربط و اهمیت رخت بربسته است و این بخش مهمی از جاذبه وب است. هیچ چیز آنقدر بدیهی نیست که ذکر نشود، چیزی آنقدر مهم نیست که جای خاصی بخواهد. کییرکگور در نوشتههای مذهبیاش از نیهیلیسم تلویحیای که در این عقیده نهفته بود ــ که برای خداوند رستگاری روح یک گناهکار و افتادن گنجشکی از درخت علیالسویه است ــ انتقاد میکند و میگوید: «برای خداوند نه چیزی مهم است و نه چیزی بیاهمیت.» او معتقد بود این تفکر بیتفاوت، انسان را به «حاشیه نومیدی» میرساند (کییرکگور به نقل از: دریفوس ۱۳۸۹: ۹۲). جاذبه و خطر وب این است که هر کس میتواند در چنین نقطهای دید خداگونهای داشته باشد. آدم میتواند یک قوری قهوه در کمبریج یا آخرین سوپرنوا را ببیند، قرارداد کیوتو را مطالعه کند، دنبال بورس تحصیلی خاصی بگردد یا روباتی را برای کاشت و آبیاری دانهای در اتریش هدایت کند. همه این کارها با سهولت یکسان و نبود این معنا که چه چیز مهم است، انجام میشود. در بزرگراه اطلاعات چیزهای بسیار مهم و کاملاً بدیهی کنار یکدیگر قرار گرفتهاند، مثل همان چیزهایی که در بزرگراه نیهیلیستی شماره ۶۱ (نام ترانهای از باب دیلان) کنار هم آمده؛ قربانی شدن اسحاق به دست ابراهیم، بند کفشهای قرمز و سفید و آبی، هزاران تلفنی که زنگ نمیزنند و جنگ جهانی سوم… (دریفوس ۱۳۸۹: ۹۲ و ۹۳)
اگر جانمایه سخن کییرکگور را در نظر بگیریم، همسطحسازی مخرب مورد نظر او را به شکل حاد و گسترده در فضاهای تبلیغات محیطی جوامع شهری و شبکههای متعدد تلویزیونی که انبوهی از برنامهها را کنار هم میچینند میتوان مشاهده کرد. بهویژه در جامعه ما که تبلیغات دینی و اخلاقی به شکلها و انگیزههای مختلف مجبورند خود را به رخ بکشند، دیدن تبلیغات رنگارنگ کالاهای غیرضروری و مصرفی در کنار عبارتی عرفانی یا اخلاقی یا پیامی ایدئولوژیک که برای اثرگذاری نیاز به حریم و خلوتی خاص دارد، در نهایت اثر همسطحکنندگیای دارد که به سطح کالاها و امور تفننی سوق پیدا میکند. همین اتفاق در تلویزیون هم میافتد وقتی یک سخنرانی مذهبی یا مداحی و نوحهسرایی یا اذان در تاروپود تبلیغات بازرگانی یا سریالهای سرگرمکننده بافته میشود. در حالی که شما تخمه میشکنید و پاپکورن میخورید و جلو تلویزیون دراز کشیدهاید، زمان اذان فرا میرسد یا مجلس وعظ و خطابهای آغاز میشود. عملاً دیگر برای ما میان تماشای یک مسابقه فوتبال، یک سریال تلویزیونی و مواجهه با یک برنامه یا پدیده مذهبی تفاوتی وجود ندارد؛ شما تغییر حالت نمیدهید و ممکن است بهآسانی با فشردن یک دکمه خودتان را از وضعیت پیشِ رو رها کنید. قدرت همسطحکنندگی رسانه و بیارزش کردن اموری که برای برجسته شدن آنها جامعه در نهادهای سنتی خود دست به تعلیم و تربیت گستردهای زده است، انسانهایی بیتفاوت به وجود میآورد که لاجرم این بیتفاوتی در حوزه اخلاق و رفتار عمومی به شکلهای مختلف بازتاب مییابد.
نگرانی کییرکگور در مورد قدرت همسطحکنندگی رسانه که در آن زمان منحصر به مطبوعات بود، در روزگار ما میتواند وحشتآفرین باشد. اگر او در قرن نوزدهم همسطحشدگی ارزشها را میدید، ما امروز در قرن بیست و یکم، در معرض همسطحشدگی امر واقعی و امر غیرواقعی قرار داریم. رسانهها از چنان گستردگی، تنوع و پیچیدگیای برخوردار شدهاند که درک و غلبه بر تأثیر آنها دشوارتر و دشوارتر میشود و بیم آن میرود که قدرت تمایز ما در تفکیک امر واقعی و امر وهمی روزبهروز ضعیفتر شود.
کییرکگور فکر میکرد مردم به مطبوعات معتاد میشوند. اکنون میتواتیم اعتیاد به وب را نیز به این مقوله اضافه کنیم. همه اینها به این دلیل است که برای ناظر بینام و نشان هیچ احتمال خطری وجود ندارد. او در فضای وب هیچ هویت ثابتی پیدا نمیکند که در خطر نومیدی، تحقیر و فقدان باشد.
زندگی روی وب به نحو مطلوبی مناسب این نحو از وجود است. در اینترنت تعهدها در بهترین حالت تعهدهای مجازی هستند. شری تارکل[۷۱] در زندگی بر پرده نمایش[۷۲] توضیح داده است که چگونه اینترنت با تغییر دادن محیط اطرافمان، شخصیتهای جدیدی برای ما پدید آورده است. او بهتفصیل «توانایی اینترنت در تغییر هویت» را توضیح میدهد و میگوید «اینترنت ما را تشویق میکند که به خودمان چونان موجوداتی تغییرپذیر، در حال تکوین، غیرمتمرکز، متکثر، انعطافپذیر و همیشه در حال پیشرفت نگاه کنیم.»[۷۳] (تارکل به نقل از دریفوس ۱۳۸۹: ۹۶)
بنابراین، «اینترنت آزمایشگاه مجهزی است که میتوان در آن خود را شکست و دوباره ساخت و شخصیتهای جدیدی را تجربه کرد. این، مشخصه زندگی پستمدرن است.» (تارکل به نقل از دریفوس ۱۳۸۹: ۹۶)
دریفوس برای مثال از اتاقهای گپزنی یاد میکند که به ما این امکان را میدهند تا نقش خویشتنهای متفاوتی را بازی کنیم که معلوم نیست کدامیک از آنها واقعاً خود ما هستیم. این امکان فقط در حد نظریه نیست، بلکه منجر به بروز تجربیات اجتماعی جدیدی میشود. تارکل میگوید: «دوبارهاندیشی در معنای انسان… هویت، دیگر موضوعی نیست که فقط فلاسفه راجع به آن بحث کنند، بلکه به میان مردم عادی نیز راه یافته است.» او با رضایت تأیید میکند که اینترنت آنچه را که او «تجربهگرایی» مینامد تشویق میکند، چون کاری که آدم در اینترنت انجام میدهد عواقبی ندارد. به همین دلیل، اینترنت راه را باز میکند تا انسانها خویشتنهای جدید و مهیجی پیدا کنند. شخصی که در ساحت زیباشناختی وجود زندگی میکند، مسلماً با این موضوع موافق است، اما به گفته کییرکگور «نتیجه دانستن همهچیز و همهچیز بودن، این است که فرد با خودش دچار تناقض میشود» (کییرکگور به نقل از دریفوس ۱۳۸۹: ۹۶). کییرکگور از دیدگاه کسی که در ساحت متعالیتری از وجود میزید، به ما میگوید که انسان محتاج تغییر و هوش نیست، بلکه به قطعیت، تعادل و استواری نیاز دارد. (کییرکگور به نقل از دریفوس ۱۳۸۹: ۹۶ و ۹۷)
چاره چیست؟ تنها راه چارهای که کییرکگور برای نجات انسان از تفکر یکسانکننده و فلجکننده عمومی میشناسد، این است که فرد خود را با تعهدی پرشور در کاری غرق بکند. در زمانه معاصر او معاصرانش را تشویق میکند که چنین جهش کنند: «این روزها عمل و تصمیم کم شده است، مثل شناگرانی که در آّبهای کمعمق هستند و میل خطرناکی به شنا دارند. بزرگترها سرخوشانه در میان امواج شنا میکنند و به جوانترها میگویند “بیایید بپرید توی آب.” این تصمیم در نهاد هر کسی هست که میگوید “بیا بپر توی آب.”ــ حتی اگر این شیرجه شیرجهای خطرناک و اشتباه باشد. اگر در خود آن مایه را دارید که مرد شوید ـــ همین شیرجه و خطر و تصمیم به عمل شما را مرد خواهد کرد.» (کییرکگور به نقل از دریفوس ۱۳۸۹: ۹۷)
کییرکگور چنین جهشی سرخوشانه از آبهای کمعمق و همسطح زمانه معاصر به آبهای عمیقتر را در کسانی میبیند که به درون آنچه میپرند که او آن را «ساحت زیباشناختی وجود» مینامد… هر ساحت وجودی با مسلم دانستن شکلی از زندگی، روشی برای رهایی از همسطحسازی زمانه معاصر است. دریفوس یادآور میشود که کییرکگور تفکر را نقطه مقابل هرگونه عمل قاطع میداند و بنابراین مخالف با قطعی کردن چیزی است. آنچه هابرماس ساحت عمومی مینامد، ]از نظر کییرکگور[ اصلاً ساحت نیست؛ یک نا ـ ساحت … یا نوسفیر[۷۴] است که تیلهارد دوشاردین[۷۵] آن را مطرح کرده است و اکستروپینها[۷۶] و دیگر کسانی که امیدوارند به کمک www روزی ذهنهایمان بدنهایمان را ترک کنند، طرفدارش هستند. نوسفیر یا ساحت ذهن (دریونانی نوس به معنی ذهن است) قرار است محل گردهمایی افراد بشر در یک شبکه عظیم ذهنی باشد که کنترل زمین را برای احاطه بر منابع سیاره و هدایت به سمت جهان عشق متحد در دست میگیرد. به نظر تیلهارد این کار منجر به بروز اُمگا یا فرا رسیدن آخرالزمان میشود. از دید کییرکگور، نوسفیر که درآن تفکر و عشق فراگیر جای مکانمندی واقعی و تعهد را میگیرد، نسخه مسیحی اشتباهی از ساحت عمومی است. در ساحت زیباشناختی انسانها لذت را محور زندگی خود قرار میدهند… (دریفوس ۱۳۸۹: ۹۴)
… کشف کییرکگور آن بود که دریافت اگر کسی با تعهد کامل سراغ ساحت زیباشناختی بود، برای اینکه در آنجا معنای زندگیاش را بیابد، محکوم به شکست خواهد بود؛ بیآنکه راهی باشد که مهم را از غیرمهم و مربوط را از نامربوط باز شناسیم، همهچیز به نحو یکسانی هم جالب است و هم کسالتآور و دوباره به همان بیتفاوتی و همسطحی برمیگردیم که میخواستیم از آن فرار کنیم. کییرکگور که خود زیباشناسی است که نومیدی را که نشانه فروپاشی ساحت زیباشناختی است تجربه کرده، مینویسد: «واکنشم به دنیای بیرون، تهی از معنا شده، فکر کنم روحی شیطانی در من حلول کرده، عینکی روی بینیام گذاشته که یک شیشهاش همهچیز را بینهایت بزرگ میکند و شیشه دیگرش همهچیز را بینهایت کوچک.» (کییرکگور به نقل از دریفوس ۱۳۸۹: ۹۵)
این ناتوانی تشخیص بدیهی از مهم و مربوط از نامربوط، عواقب وخیمی دارد. در این حالت، دیگر دلیلی برای داشتن شور و هیجان در مورد چیزی باقی نمیماند، چون همهچیز همانقدر بیاهمیت است که مهم است و منجر به همان کسالتی میشود که انسان زیباشناس زندگیاش را وقف فرار از آن کرده است. پس اگر کسی با تمام وجود در ساحت زیباشناختی زندگی کند و آن را کاملاً تجربه کند، سرانجام درمییابد که شیوه زیباشناختی برای زندگی هم مشکل یکسانشدگی همهچیز برای او را علاج نمیکند. کییرکگور چنین دریافتی را «نومیدی» مینامد. او میگوید: «هرگونه نگاه زیباشناسانه به زندگی مایه نومیدی است، و کسی که زیباشناسانه زندگی میکند، در نومیدی است؛ چه خود بداند، چه نداند، اما وقتی کسی این را دانست، نوع عالیتری از وجود، نیازی عاجل میشود.» (کییرکگور به نقل از دریفوس ۱۳۸۹: ۹۷)
کییرکگور این نوع عالیتر وجود را «ساحت اخلاقی» مینامد. در ساحت اخلاقی شخص هویت ثابتی دارد و درگیر انجام دادن کاری یا متعهد به پذیرفتن مسئولیتی است. اطلاعات برای بازی کردن نیست، بلکه برای مقاصد جدی جُسته و به کار گرفته میشود. مادامی که جمعآوری اطلاعات خود غایت نباشد، اطلاعات معتبر روی شبکه را میتوان منبع مفیدی در خدمت مسائل جدی دانست. این وظایف هستند که مردم را ملزم میکنند برای زندگیشان برنامه داشته باشند و مسئولیت بر عهده گیرند. اینگونه، اهدافی خواهند داشت که معین میکند چه کاری باید انجام دهند و چه اطلاعاتی برای انجام دادن آن کار مفید است.
اینترنت تا جایی که این تعهد و الزام برای عمل را تقویت و پشتیبانی کند، به کار زندگی در ساحت اخلاقی میآید. اما دریفوس بر آن است که احتمالاً کییرکگور در ایراد به این حرف میگفت تعداد زیاد گروههای همعلاقه روی اینترنت و سهولت پیوستن به آنها ساحت اخلاقی را در نهایت به نابودی خواهد کشاند. از آنجا که بهآسانی میتوان در این گروهها متعهد به چیزی شد، تعهدی که عملی در پی ندارد، در نهایت، شخص به فلج و از کارافتادگی خواهد رسید یا به اینجا میرسد که میتواند انتخاب کند که کدام تعهد را باید جدی بگیرد. (دریفوس ۱۳۸۹: ۹۷ و ۹۸)
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت jemo.ir مراجعه نمایید. |